زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چارهای بر این غم سربار کن بعداً برو یک دعا در این شب دشوار کن بعداً برو تو که روی حرف من حرفی نداری فاطمه راه مرگم را خودت هموار کن بعداً برو آخـرش بیاذن تو پـوشـیـه را برداشـتم شکوهای از مُشتِ ناهنجار کن بعداً برو آخر این ویرانه را خانه تکانی بهر چه؟ فکر خون مانده بر دیوار کن بعداً برو با دعـای تو دل هـمسایهها راضی شده لااقل نفرین به این مسمار کن بعداً برو بازویت که پُر ورم هر دندهات که جابجا هرچه را که دیدهام، انکار کن بعداً برو روزه نذرت کردهام یک بار دیگر پا شوی لا اقل پیـشم بمـان افـطار کن بعداً برو ناسـزاهایی شـنـیـدم از همه وقت سلام فکـر داغ حـیـدر کـرار کـن بـعـداً برو هرچه گفتم گوشواره کو! حسن چیزی نگفت جان من! یک بار، تو اصرار کن بعداً برو کاسۀ آب از کسی دیگر نمیگیرد حسین عشق خود را نیمه شب بیدار کن بعداً برو پیـرهن را بافـتی، اما یکی کـافی نـبود باز هم روی کـفنها کـار کن بعداً برو زینبت بوسه بجای تو به حنجر میزند چـارهای بر نیـزۀ اشـرار کـن بعداً برو |